جهان اسلام در نیمهی دوم قرن نوزدهم و ربع اول قرن بیستم میلادی، شاهد تغییراتی بود که بر اندیشهی سیاسی متفکران مسلمان تأثیر بسزایی گذاشت. این تغییرات به ترتیب شامل اندیشهی اصلاح ساختار خلافت، تفکیک دو نهاد خلافت و سلطنت در مجلس ترکیه، الغای خلافت عثمانی، تشکیل نظامهای مبتنی بر اندیشهی لائیک در ترکیه و... که سبب ایجاد تغییراتی در اندیشهی متفکران مسلمان بود. اگر در ایام حضور دولت عثمانی، اندیشهی اصلاح، ساختار کلّی خلافت را حفظ میکرد، دیگر بحث اصلاح مدّنظر نبود، خود اندیشهی سیاسی اسلام مورد سؤال و شک و شبهه بود. نخست، آیا اسلام در همهی ابعاد زندگی توانایی پاسخ به مشکلات و ارائهی راه حل دارد؟ دوم، رابطهی بین دین و دولت و دین و سیاست چیست؟ در پاسخ به این محیط بحرانی بود که جنبش اخوان المسلمین با تعریفی جامع و حداکثری از دین در سال ١٩٢٨م تأسیس شد. ابتدای جنبش اخوان المسلمین در شهر اسماعیلیه مصر بنیاد گرفت و پس از چند سال به قاهره نقل مکان کرد. در این سالها جنبش در صدد طیّ کردن مراحل نخستین حرکت خود بود که از آن به «تعریف و تکوین» نام میبرند. در اواخر دههی ١٩٣٠م، و اوایل دههی ١٩٤٠م، جنبش وارد مرحلهی سوم حرکت خود، یعنی تنفیذ(اجرا) گردید. این امر هر چند برای جنبش زود هنگام بود و تبعات زیادی به همراه داشت، لیکن شرایط بیرونی حاکم بر جامعهی مصر و جهان اسلام در آن نقش بارزی ایفا کرد. حاصل دو دهه فعّالیّت اخوان المسلمین گذر از سه مرحلهای بود که حسن البنّا آن را در ذهن خویش ترسیم کرده بود. پس از کشته شدن حسن البناء، سازمان اخوان المسلمین مرشد عام جدیدی را برای جمعیّت انتخاب کرد. مرشد جدید، حسن الهضیبی، سعی نمود تا برحسب شرایط سیاسی و اجتماعی پیش آمده، سیاست محافظهکاری را در پیش بگیرد و همین امر به تصفیهای در درون اخوان المسلمین منجر شد که سرانجام به اخراج تنی چند از اعضای برجستهی اخوان انجامید. در این دوره با خلأ ایدئولوژیکی در درون حرکت جنبش اخوان مواجه هستیم، که اندیشههای ابوالاعلی مودودی بستر مناسبی را برای پر کردن این خلأ پیدا کرد. سپس شاهد ظهور ایدئولوگی(سیّد قطب) تازه در درون جنبش هستیم که خلأ ناشی از نبود شخصیت فرهمند حسن البنّا را پوشش میدهد، لیکن اکنون یک اختلاف عمده مشاهده میشود. در زمان البنّا عمدهی تلاش جماعت، معطوف به نابودی اندیشهی استعمار و آنچه که بدان مربوط است، بود؛ یعنی یک عامل خارجی. حاکمیت مصر( نظام پادشاهی) چندان مانعی در راه تبلیغ اندیشههای اخوان المسلمین و ترویج آنها ایجاد نکرد، اما اینک شرایط حاکم بر مصر تحوّلی در اندیشهی اخوان را سبب شد که سرانجام به موضعگیری در قبال خود حاکمیّت مصر منجر شد. از این به بعد جنبش در دو مسیر به حیات خود ادامه داد؛ گروهی که تندرو بودند و در مسیر رادیکالیسم اسلامی گام نهادند و از طریق حرکت انقلابی در صدد پیاده کردن اصول و مبانی جامعهی اسلامی و طرحریزی برای استقرار چنین جامعهی ایده آل بودند، و گروهی محافظهکار و اصلاحطلب و خواستار حرکت جنبش از طریق موعظه و حرکت گام به گام و رخنه در نظام سیاسی مصر و شرکت در پارلمان و بدین طریق حکومت را به سوی اجرای شریعت اسلامی سوق دادن، بود. جنبش اخوان المسلمین پس از شهادت ایدئولوگ خود(سیّد قطب) در این دو مسیر گام نهاد که به نابودی جریان نخست و منزوی شدن جریان دوم در بعضی مقاطع منجر گردید. علّت این امر تا حدودی به سیاستهای حکّام مصر در قبال اسلامگرایان باز میگردد. اما در زمینهی مسائل اجتماعی اخوان المسلمین همانند سابق و بلکه در مواردی نیز به تندی گراییدند.
با توجه به دیباچهی مختصر فوق، پایاننامه مذکور، در مورد سیر تحول فکری اخوان المسلمین، نخست به ترسیم شرایط سیاسی- اجتماعی حاکم بر مصر که بر روی نحوهی فکر و حرکت اخوان تأثیر گذار بوده، میپردازد. این تحولات شامل، شرایط سیاسی حاکم بر مصر از ١٨٨٢م، و اشغال این کشور توسط بریتانیا تا انقلاب افسران آزاد و بررسی وضعیت سیاسی مصر از ١٩٥٢م، میشود. دوم، بیان جریانهای اجتماعی و فکری تأثیرگذار بر تحوّل فکری اخوان المسلمین است، که شامل: الف– ملّیگرایی در دو قالب پانعربیسم و فرعونیسم، ب – استعمار و پدیدهی فرهنگی آن یعنی استشراق، ج – اصلاحطلبی و مدرنیسم اسلامی، د– مسئلهی فلسطین و صهیونیسم و تشکیل دولت یهود(اسرائیل)، هـ– سوسیالیسم.
در بخش بعدی این نوشتار، به بیان سیر تحولات سیاسی - فکری جنبش اخوان المسلمین اشاره و در دو فصل، ابتدا به تاریخ تحوّل جنبش از ١٩٢٨م، تا ١٩٦٦م، پرداخته است، سپس در فصل بعد به تحوّل اندیشهی اخوان در قبال حاکمیّت از ١٩٦٦م، تا اواخر دهه ١٩٩٠م، اشاره شده است. در فصل اخیر تحوّل سیاسی - فکری اخوان المسلمین در قالب دو جریان مورد بررسی قرار گرفته است.
شرایط سیاسی و اجتماعی عارض شده بر تحوّل فکری اخوان المسلمین شامل شرایط سیاسی کشور مصر و نیز شرایط اجتماعی شامل، ملّیگرایی مصر(فرعونیسم) و پانعربیسم، استعمار و استشراق، سکولاریسم و اندیشهی جدایی دین از سیاست، اصلاحطلبی اسلامی و تجدد خواهی، صهیونیسم و مسئلهی فلسطین و سوسیالیسم بود. تأثیر این عوامل بیرونی در دو جهت خود را نشان داد. جهت نخست پاسخگویی اخوان المسلمین و متفکّران این جنبش به عوامل اجتماعی و نحوهی موضعگیری آنان در برابر این مسائل بود. سابقهی این تغییر و تحول به حملهی ناپلئون به مصر در ١٧٩٨م، باز میگردد که سرآغازی بود برای تحوّلی در نگاه مسلمین نسبت به مسائل بینالمللی به صورت عام و جهان اسلام به صورت خاص. تا پیش از این اگر مسلمانان جهان بیرونی را از موضع قدرت خویش نگاه میکردند، اینک با نگاهی متفاوت از آن تحوّلات را نظاره میکردند. نخستین زمزمههای این تغییر نگاه و نیز تلاش در جهت اعادهی اعتبار گذشته از کشور مصر برخاست. اما هنوز عوامل داخلی و خارجی همچون سدّی در مقابل این بیداری عمل میکردند تا اینکه زنگ جنبش بیداری را سیّد جمالالدین با ویژگیهای منحصر بفرد خویش از میان تمامی موانع در پیش رو به صدا در آورد. تدوام حرکت ایشان را شیخ محمّد عبده در پیش گرفت. با فرا رسیدن قرن بیستم میلادی جهان دچار تحوّلاتی شگرف شد که پیامد آن دو جنگ جهانی برای بشریت بود. تأثیرات جنگ اول، با پایان یافتن آن در جهان اسلام به گونهی خاصی مشهود بود. رواج اندیشههای سکولاریستی و در پی آن الغای خلافت که نماد حکومت اسلامی جهان سنّی بود، و نیز گرایشهای قومی و ملّی که در گونههای پانعربیسم و فرعونیسم خود را نشان داد و همچنین استعمار کشورهای اسلامی، زمینههای رواج اندیشه احیای مجدد اسلام را به عنوان تنها راه نجات از ضعف و انحطاط جوامع اسلامی در جهان اسلام و علی الخصوص مصر، مطرح کرد. نخستین حرکتهای اسلامی که عمدتاً در قالب افراد مطرح شد، پاسخی بود به این محیط بحران متأثر از شرایط درونی و بیرونی جهان اسلام. محمد رشید رضا به عنوان تداومبخش راه دو پیشتاز سابق، در این مسیر گام برداشت.
اما آنچه که پایانبخش حرکت فردی و آغاز حرکت جمعی در راه احیای اسلام در قالب یک جنبش جمعی بود، تأسیس جمعیّت اخوان المسلمین در سال ١٩٢٨م، در مصر بود که به رهبری حسن البنّا صورت گرفت. هر چند تا قبل از البنّاء نیز جمعیّتهای دیگری شکل گرفته بودند، لکن اختلاف عمدهی این جنبش با سایرین قبل از خود در میزان گسترهی دایرهی نفوذ و عملکرد آن نهفته است. مراحل آغازین جنبش حول محورهای فوق قرار داشت و عمدهی تلاش جمعیّت بر طرح مجدد اسلام و دفع موانع پیش رو متمرکز بود. البنّا در صدد بود تا با بیگانگان و استعمارگران مبارزه نماید و به دشمن خارجی(انگلیس) به عنوان یک عامل باز دارندگی در راه آزادی کشورهای اسلامی و گسترش اسلام نگاه میکرد. در دو دههی اوّل تأسیس جنبش، تحوّلی در درون جنبش متأثر از شرایط سیاسی- اجتماعی صورت گرفت که در ادامهی بحث استعمار مطرح شده و اخوان نیز به نوبهی خود در آن درگیر شد. پس از کمرنگ شدن استعمار نظامی و سیاسی، گونهی فرهنگی آن یعنی استشراق در جامعهی اسلامی به مراتب تأثیرگذارتر بود. متفکّرین اخوان در این راستا همچون گذشته تنها به ردّ آن نپرداختند، بلکه در تلاش برای پاسخگویی تشکیکات وارده از سوی مستشرقین برآمدند، چنانکه محمد غزالی(١٩١٧-١٩٩٦) همه تلاش خود را در این راستا قرار داد و سعی داشت تا به نحوی احسن آنچه را که غرب از برداشت خود بر اسلام تحمیل کند، دگرگون سازد. نکتهای که در این مورد بایستی اشاره کرد، برداشت نویسندگان اخوان از این حرکت غرب به عنوان جنگی علیه اسلام بود، به گونهای که سیّد قطب، غزالی و... آن را تداوم جنگهای صلیبی اعلام کردند که اینک در لباس علم خود را نشان میدهد.
مسئلهی دیگر که در جریان تحوّل فکری اخوان در قبال موضوعات اجتماعی تأثیر مهمی داشت، یهود و تشکیل دولتی به نام اسرائیل بود. موضعگیری اخوان در برابر این پدیدهی زاییده استعمار، جز ردّ و تلاش در جهت دفع آن نبود. هر چند در مراحل آغازین جنبش اخوان، این جنبش به تمایز میان صهیونیسم و یهود اذعان داشت، اما با گذشت زمان و رونمایی از طرح صهیونیسم، یهود و مسیحیت برای ضربه زدن به اسلام؛ موضع پیشین اخوان المسلمین که به جدایی آنها باور داشت، اینک پس از شهادت البنّا جز ردّ همزمان آنها با هم نبود، زیرا همهی آنها را دشمن اسلام قلمداد میکرد، چنانکه در مجلهی «الدعوه» و در آثار غزالی از هماهنگی و همکاری این سه جریان در ضربه زدن به اسلام، اعلام خطر میکنند.
جهت دوم این تحوّل تحت تأثیر شرایط سیاسی و تحوّلات سیاسی مصر و نتیجهی تغییر ساختار حکومتی از پادشاهی به حکومت افسران آزاد بود. اهمیّت مورد اخیر از آن رو شایان توجه است که سبب شد تا اندیشمندان اخوان به موضعگیریهای متفاوتی در برابر شرایط سیاسی حاکم بر مصر اقدام نمایند. تا زمانی که البنّا، رهبری جمعیّت را عهدهدار بود، جنبش دارای مواضع روشنی بود، که حکایت از شخصیت فرهمند وی در دورن ساختار سازمانی جنبش داشت. اما با شهادت ایشان جنبش دچار نوعی سردرگمی شد. از طرفی با انقلاب ١٩٥٢م، و تغییر رژیم سیاسی، اخوان میبایست موضعی درخور آن اتخاذ کند تا بتواند حیات آیندهی جنبش اسلامی را در مقابل جریانهای سیاسی تضمین کند، و از سوی دیگر از انشعابات داخلی متأثر از موضعگیریهای سیاسی جلوگیری نماید. حسن الهضیبی دومین مرشد اخوان المسلمین برای پاسخگویی به چنین شرایطی طرح میانهروی و محافظهکاری را در پیش گرفت تا شاید بتواند از موجودیّت اخوان پاسداری کند. در مقابل ایشان، افرادی بودند که چنین مشی محافظهکارانهای را در این برههی زمانی قبول نداشتند و خواستار در پیش گرفتن موضعی صریح و روشن در مقابل شرایط پیشآمده بودند. این امر سبب شد تا جنبش دچار نوعی افتراق درون سازمانی شود. اما چون از لحاظ ایدئولوژیکی مطرح نبود، آن اندازه در آیندهی سازمان تأثیرگذار نبود. در پی انحلال ١٩٥٤م، اخوان المسلمین در تنگناهای شاقی قرار گرفت. اما آنچه آیندهی جنبش را تضمین میکرد وجود ایدئولوگی جدید در درون جنبش اخوان بود که با آثار خود اخوان المسلمین را در کورهراههای آینده معالمی نصب و جنبش مذکور را دچار تحوّلی شگرف نماید.
سیّد قطب مغز متفکّر جنبش اسلامی پس از ١٩٥٤م، بود که با شهادت خویش درخت آن را تناورتر نمود. عمده اهمیت سیّد قطب در موضعگیری وی در قبال حاکمان مسلّط بر مصر و جوامع اسلامی سدّ راه جنبش اسلامی بود. حسن البنّا در این راه از مرز ارشاد چندان دور نشد، زیرا شرایط حاکم بر مصر اقتضای موضعگیری تند و صریحی به مانند آنچه که در دهەی ١٩٦٠م، بر جنبش عارض شده بود، وجود نداشت. بدین ترتیب، اندیشهی انقلابی سیّد در این نهفته است که عملکرد یک مسلمان در قبال جامعهی جاهلی حاکم چه باید باشد؟ این اندیشه بود که پس از ١٩٦٦م، سبب شد تا جریان جنبش اسلامی به در پیش گرفتن مواضع مختلفی در برابر شرایط حاکم بر جامعهی مصر اقدام کند. از طرفی گروهی با اتخاذ موضع میانهروی و محافظهکارانه و اصلاحی سعی داشت تا در راه احیای اسلام و پیاده کردن شعایر اسلامی مسیر گام به گام و موعظه و شرکت در کارهای سیاسی قانونمند را در پیش بگیرد، و از سوی دیگر گروههایی که برخلاف موضع منفعلانهی پیشگفته، مسیر تندروی اسلامی را در برابر جامعهی جاهلی اتخاذ کرده که سرانجام به شکل گیری سازمانهای گوناگونی چون، الجهاد، التکفیر والهجره، سازمان آزادیبخش اسلامی و... انجامید. بدین ترتیب شرایط سیاسی- اجتماعی از همان آغاز حرکت جمعیّت اخوان المسلمین نقش اساسی را در تحوّل آن ایجاد کرد و همچنین به شکل گیری جریانهای گوناگون متأثر از اخوان و یا منشعب از آن انجامید.
بدین ترتیب تحوّل فکری اخوان در دو قالب خود را نشان داد، نخست پاسخگویی به شرایط اجتماعی عارض شده بر جهان اسلام و مسلمین و دیگری در عکسالعملی بود که در قبال شرایط سیاسی صورت گرفت که به شکلگیری جریانهای مختلفی در نحوهی برخورد با حاکمان بر جامعهی اسلامی و مصر خود را نشان داد.
نظرات